بارمان کوچولوبارمان کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

زیباترین هدیه خدا

بدون عنوان

عسل مامانی از بس شیطون شدی اصلا وقت نمیکنم وبلاگتو  اپ کنم عشقم  قربونت برم اونقدر شیرین شدی بلند بلند الکی واسه خودت میخندی اول 5 ماهگی هم نشستن یاد گرفتی نفسم مامان جون و بابا جونم که دیگه نگو عاشقتن از بس دوست دارن که حد و حساب نداره مامان جونت یکسره تو بغلشی میبرتت بیرون حسابی هم ددری هستی یکسره واست ابمیوه درست میکنه غذاهای خوشمزه بهت میده خلاصه یکسره تو بغلشی واقعا فکر کنم اندازه بی نهایت دوست داره حیف که دارن میرم و تنها میشیم توام که حسابی بهشن وابسته شدی از خواب که بیدار میشی دنبال مامان جونت میگردی ولی خوب اشگالی نداره مامان جون قول داده زود زود بیاد بهمون سر بزنه قربونت برم  هر موقع میریم بیرون ...
14 مهر 1393

بدون عنوان

فرشته کوچولویه مامانی تو زیباترین و دوست داشتنی ترین موجود روی زمینی عزیز دلم وقتی تو بغلم میخوابی زیباترین لحظه زندگیمه وقتی اروم سرتو میزاری و میخوابی تو بغلم دوست ندارم این لحظه رو با دنیا عوض کنم .امشب یه شب قشنگی بود 5 امین سالگرد عروسی مامان و بابا امسال اولین سالی بود که 3 نفری این شب قشنگ و جشن کوچولو گرفتیم بابایی یه جعبه شیرینی گرفت و کلی خوشحالم کرد امیدوارم همیشه سالم کنار من و تو باشه بهترین بابای دنیا وقتی بزرگ شدی مطمعنم به داشتن بابای خوبت افتخار میکنی بهترین همسر و پدر دنیا ...
14 مرداد 1393

بدون عنوان

شب بخیر ای آخرین امید من نذار تاریکی تو قلبت بشینه چشاتو به روی شب آروم ببند تا چشای کوچیکت خواب ببینه می دونم خواب ستاره می بینی خنده هات برای من غریبه نیست با مداد نقره ای رو تن من همه آرزوهاتو بنویس تو سرزمین خواب تو بوی تنهایی و غربت نمی آد توی کوچه های سبز اون صدای پای محبت نمی آد فرصت موندن تو شهر خواب کمه چشتو به آسمون گره بزن چشتو بذار تو جاده های شب نشین شب بخیر ای آخرین امید من   ...
28 تير 1393

بدون عنوان

سلام عشق منننننننننن نفس مامانی من قربونت برم یکی یه دونه امروز شما یاد گرفتی با کمک یه بالشت کوچولو بشینی خیلی عجله داری زود بزرگ بشیا نفسمممم اونقدر تلاش میکنی واسه حرف زدن من فدای تو بشم  وقتی باهات حرف میزنیم کلی دست و پا میزنی وذوق میکنی فقط منتظری باهات حرف بزنیم بلند بلند میخندی فدات بشم که شیرین کاریات مارو این همه میخندونه و خوشحال میکنه   ...
22 تير 1393

بدون عنوان

سلام نفسم همه وجودم اونقدر بهت وابسته شدم که خدا میدونه. نمیدونی چجوری زندگیمونو شاد کردی خداو شکر میکنم از این نعمت زیبا امیدوارم این هدیه اسمونی رو خدا قسمت همه کسایی که ارزوی نینی رو دارن بکنه 14 خرداد که تعطیلی بود با یکی یه دونم که شما باشی و خاله ساناز و مامان جون اینا و دختر عمه همه رفتیم شمال و کلی خوش گزشت شمام ماشالا مامانی رو اذیت نکردی الاهی قربونت برم منننننننننننن صبها هم که از خواب بیدار میشی کلی میخندی و حرف میزنی با اینکه خیلی خوابم میاد و خسته ام همین که میخندی و بهم نگاه میکنی انگار دنیا ماله منه الاهی فدات بشم من که با ریشه های مبل حرف میزنی و میخندی میخوام بگیرم بغلم کلی فشارت بدم که البته این ...
26 خرداد 1393